سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و درباره فرموده خدا « إنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإحْسانِ » گفت : ] عدل انصاف است و احسان نیکویى کردن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
بابائی(0)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :0
کل بازدید :57383
تعداد کل یاداشته ها : 61
103/9/7
7:34 ص

دیروز رفتم یه جائی که پر از شمع و گل و آدم بود ...

نمی دونم برا چی اون آدما اونجا جمع شده بودن ! ولی حس خوبی بهم دست داد ... تازشم اینقد همه قربونم رفتن   ( بچه ندیده ها ! )

 یه خانمه که داشتم نگاش می کردم به خانم  بغل دستیش گفت این بچه هه این آدم بزرگاست ببین چقد عمیق به همه چی نیگا میکنه ... اون یکی هم گفت آره معلومه خیلی باهوشه ...

شما آدم بزرگا هم خیلی حرفای عجیب می زنید ها ؟! همه بچه ها همینجوریند ... خوب آخه ماها ندید بدیدیم  ....

خلاصه وسطای مجلس حوصلم سر رفته بود و میخواستم گل و شمع یکی از خانما رو بردارم  بخورم،  مامانم هی منو می گرفت ، جیغ و جیغم شروع شد مامانم منو برد یه اتاق دیگه و  بدین ترتیب مامانم رو از ادامه مجلس محروم کردم ............

دیروز اولین ولینتاین خارجکی من بود ولی هیچکی بهم گل و شکلات و کادو  نداد   

تا 29 بهمن که ولنتاین ایرانی هست بهتون فرصت می دم جبران مافات کنید ...

 این هم کادوی من به شماها به مناسبت روز ولنتاین ایرانی :

               

 

 

 

 

 


87/11/26::: 10:55 ص
نظر()
  
  

جمعه داشتیم از الاک میومدیم که سل لاه لفتیم قم !!!‏ (87/11/18)

اولین سفل زیالتی من بود .... دل و دیواله حلم خیلی قشنگ بود ...  تا حلا از اینا ندیده بودم ....

 جونم بلاتون بگه یه یه هفته ایی که دوباله خیلی لوس شدم ... شبام خوابم نمی بله ... نمی دونم چلا ؟! دندونام درد میکنه یا هنوز از آثاله سلماخودگیه ... لوزام که آویزونم .... (مامانی خسته نشو ادامه بده چون دکتلا میگن بچه بغلیا خیلی باهوش میشن .... )

 

چند تا عکس از جوونیام ببینید حال کنید ....

 


87/11/20::: 9:6 ص
نظر()
  
  

صبای ما به موسیقی و آهنگ های شاد خیلی علاقه داره .

از وقتی که حتی که قادر به وایسادن نبود و بزور می تونست روی زمین بشینه با شنیدن اونها تکون میخورد ،

خم و راست میشد و از خودش حرکات موزون صادر میکرد و میکنه .... 

 کافی از یه جایی کلمه *دست* رو بشنوه ، سریعا همراهی میکنه ....

اگر چه خیلی شاد و خوش خنده هست ولی تا دلتون بخاد خوش گریه هم هست

خواسته هاشو با ایما و اشاره حالیت میکنه اما امان از وقتی که دیر بهش جواب بدهی  تمام ساختمون رو سرش می ذاره 

موندم چه جوری این فسقل این همه سر و صدا  تولید میکنه .اصلا از  گریه کردن خسته نمیشه  بچم خیلی انرژیکه ....

به جرات می تونم بگم در 24 ساعت بیشتر از 4 ساعت نمی تونم بخوابم ( اونم بریده بریده) بیچاره من که ساعت 7 صبح هم باید برم سر کار !

شیر خوردنش هم نوبره والا ! برای خوردن سه پیمونه شیر خشک باید بیشتر از 3 لیتر بنزین مصرف کنی تا خانم شاید التفاتی بفرمایند و شیشه در دهان بگیرند ...

یک شب ناچار شدیم  برای اینکه دست از گریه مداوم برداره  بخوابه  و کمی شیر بخوره نصف شبی با ماشین عمو علیش یک ساعت دور اراک بگردیم  ( فکر نمی کردم اراک اینقدر بزرگ شده باشه) و بالاخره موفق شدیم !

الهی قربونش برم من

 

 


87/11/14::: 12:24 ع
نظر()
  
  

نان رویاها

کودکم
درست است که
همه دریاها آبیست
همه جنگلها سبز است
و ستیغ همه کوهها سفید است!

اما!
برای ما
دریا رویاست
جنگلها دور است و کوهها
چشم انداز.

کودکم
درست است که
دریا رویای ماست
جنگل خواب ما و کوهها نظرگاه ما!

اما
دریا برای هیچکس نیست
چنگل را به کسی نمیفروشند
و کوهها غرور زمینند.
ولی رویاهای ما
مال خودمان است
ما نان رویاهایمان را میخوریم

                                                     انگاره


  
  

 

سلام 

بعد یه قرن مامانم یادش افتاد من وبلاگی دارم و قرار خاطراتم رو توش ثبت کنم .... 

 

یه خبر : نی نی خاله مارال به دنیا اومد ( 5 دی ) اسمش رایان (آی هان) هست

اینقد از دیدنش مشعوف شدم ....  ولی حیف ندادنش دست من تا یکم بچلونمش .....

 

 یه خبر دیگه : دومین دندونم هم دراومد ... به سلامتی .... (19/10/87)

 

یه خبر دیگه : یه یکی دو هفته ای هست که بدون تکیه گاه چند لحظه سر پا وایمیسم ... دیگه دارم میشم یه موجود دوپا ... 

 

 یه خبر دیگه گواهینامه رانندگی با روروئک رو هم گرفتم  ولی بیشتر از اینکه توش بشینم دوست دارم ازش بالا برم ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 کسب مهارت در کلیه امور مربوط به  رایانه ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

      صبا و خرسش....  اینو خانم امیری برام گرفته  مرسی .... 

 

 

 

 

 

 

    

 

 

 

صبایی لالا کرده ... آذر 87 پارک گفتگو ... قربونش برم که عین فرشته هاست ...   

 

 

 

 

                               

 

 

 

 

                           

  اولین یلدای صبا خانوم ............

 

 

 

 

 

 

 

 


87/10/23::: 11:48 ص
نظر()
  
  

سلام

در مورخ 23/09/87 اولین دندون من جوونه زد ....  مبارکه مبارکه ..........

خدا رو شکر میکنم که داره منو به یه وسیله دفاعی مجهز می کنه !!!!!!

از امروز مواظب کامنتهایی که میگذارید باشید   ( قابل توجه عمو ابوالفضل) ....

 

در مورخ 21/09/87 من تونستم دو زانو بشینم ... از اون روز مامانم میگه مثل خرگوشا شدم

بابام میگه مثل سنجابا ....  آخرش ما نفهمیدم مثل چه جونوری شدیم !!

 

 

 

 

 

 

 

صبا لک لک رو بلندی .....  

 

 

 

 

 

اصفهان ، 3/08/87


87/9/24::: 9:26 ص
نظر()
  
  

صبا در حموم  .........

تو این عکسه شیش ماه و چند روزم بوده .....

من خیلی دخمل خوبیم : تو حموم اصلا گریه نمیکنم

فقط وقتی آب توصورتم می ریزه یکم جیغ و ویغ میکنم ....

خوب مگه چیه شما آدم بزرگا هم همینطوری بودین ! شایدم خیلی بدتر از من ...........

قبلا ها که کوچیکتر بودم وقتی از حموم می آمدم بیرون کلی می خوابیدم و مامانم از این نقطه ضعف من کمال استفاده رو می کرد

ولی الانه دیگه اینطوریا نست !! متاسفم  مامان ......

 

صبا در 6 ماهگی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

راستی یه کتاب هم دارم که با خودم میبرمش توحموم اسمش هم :

  # شالاپ و شلوپ کتاب حموم  #

هست که خاله هدا بهم داده ... یه اردک با سه جوجه هم دارم که با خودم میبرمشون تو حموم ، خلاصه برای رفتن به حموم لشگرکشی میکنم .

 


87/9/20::: 1:46 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10      >