سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند سبحان، مال را به کسانی که دوست دارد و یا دشمن دارد می بخشد؛ولی دانش را جز به کسی که دوست دارد نمی بخشد [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
بابائی(0)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :10
کل بازدید :57346
تعداد کل یاداشته ها : 61
103/9/3
1:9 ع

سلام سلام

در پیرو پست قبلی و موضوع دودر شدن (که طی یک رفتار ناجوانمردانه بد جوری دودر شدم) مامانم منو تو یه مهد نزدیک خونه ثبت نام کرد. روز اول  (27/05/88) مامی جونم (مامان مامانم) منو ساعت 10 برد و واسه ساعت 11 اینقد نق زدم که برمگردوند . فرداش هم همینطور یه دو ساعتی موندم . هی بدک نیست کاریش نمی شه کرد دارم عادت می کنم و این اواخر به گفته بابام صبحها می پرم بغل مربیم . اسم مهدم فردای کودک و اسم مربی هم زهره جون که خیلی مهربونه .  یه عالمه نی نی های خوشگل اونجا هست دو تا دوست هم سن و سال خودم هم پیدا کردم اسمشون بهار و طاها ست .  همه چیز خیلی خوب و رو براست  و من دارم چیزهای جدیدی از این دنیا رو تجربه می کنم ، فقط  این روزا حال مامانم زیاد خوب نیست ! یه جورایی هم خوشحال هم  ناراحت    خوشحال که من دارم میرم مهد و با این اوضاع جدید خوب کنار اومدم  (البته به گفته ی مربیم . من که هنوز حرف زدن بلد نیستم )  و  ناراحت به خاطر اینکه به قول خودش یه حماقت تاریخی کرده  و نباید می گذاشت این مسائل از اول پیش می اومد .... نمیدونم من که زیاد از احوالات آدم بزرگا سر در نمی آرم  فقط  امیدوارم که دوباره سر حال بشه .
راستی یه خبر : تا دو روز دیگه نی نی خاله ویدا و عمو حمید به دنیا میاد . یه پسر کاکل زری . اسم این دوست جون جدید من  کارن هست .  امیدوارم به زودی ببینمش .

فعلا  که سرما خوردم و بد جوری آبریزش دارم.  بای بای


88/6/10::: 10:49 ص
نظر()
  
  

امان از دست این آدم بزرگا ، بد جوری دارن دو درم می کنن !  

 مهم نیست


88/5/26::: 8:41 ص
نظر()
  
  

سلام

هفته پیش (مبعث پیامبر) رفته بودیم مشهد :) این اولیم مسافرت زندگی من بود (البته به جز اراک و اصفهان) خیلی خوش گذشت :
جونم براتون بگه اول از همه خدا رو شکر که هواپیمای ما سقوط نکرد ( البته ایرباس بود اما اینجا ایرانه ) بعدش هم تا دلتون بخواد آتیش سوزوندم و مامان بابام و بیچاره کردم  به هیچ وجه حاضر نبودم بغل برم همش خودم میدوئیدم .... تو حرم خیلی بزرگ و خوشگل امام رضا حسابی ذوق زده شده بودم یکی دو بار هم میخواستم بپرم تو حوض که نگذاشتن امان از دست این آدم بزرگا ... تو سالن غذا خوری ها هم یه جا بند نمیشدم ، غذا هم نمی خوردم  تازه کلی لباس هم خریدم و .... مامانم دوست داشت بریم یکی از این عکاسیهای دور حرمی یه عکس باحال از من یادگاری بگیرن اما امان از دست این بابای تنبلم  همش میگفت کاری نداره خودت با فتوشاپ درست کن .. آ(آخه مامانم این کاره ست )

این روزا مامان سخت مشغول فتوشاپ کاریه یه عالمه هم عکسای خوشگل ازم درست کرده ...  اگه فیس بوک باز شد  (تکرار می کنم اینجا ایرانه) براتون میزاره خیلی خوبه که آدم یه مامان هنرمند داشته باشه ها !
  راستی یه خبر دیگه امروز سالگرد عروسی مامانم ایناست مبارکه مبارکه  دیروز رفتیم از بی بی کیک و شیرینی گرفتیم بعدش هم رفتیم خونه مامان بزرگ ، که چشمتون روز بد نبینه می خواستم از روی صندلی برم رو میز که افتادم  خیلی ترسناک و دردناک بود تا یه ساعت گریه میکردم ... البته فکر نکنید بلد نبودم ها این کار هر روزمه اما دیروز فاصله صندلی از میز خیلی زیاد بود بیچاره مامان چار دست و پا خودشو به من رسوند قلبش هم فک کنم هنوز کف پاشه

 


88/5/12::: 12:53 ع
نظر()
  
  

دوشنبه هفته پیش 15/04/88 روز پدر بود ! بازهم با تاخیر : آهای باباها روزتون مبارک (علی الخصوص بابای خودم و بابای صبا)

« عشق را به گونه ای دیگر و به زبانی متفاوت از تو آموختم مهربان پدرم .

 دیواره ای آهنین که در اندرون آن قلبی سرخ می تپد ،

دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده . روزت مبارک 

 به اندازه ی بی نهایتها دوست دارم »  


  
  

                                                                                                                                    


88/3/31::: 11:24 ص
نظر()
  
  

یکشنبه 24/03/88  روز مادر بود ! روز زن
 « مادر! چه کلمه سهل و ممتنعی. چه کلمه مقدسی و چه مفهوم زیبایی! جالب است که زبانهای مختلف برای مفهوم مادر کلماتی در همین حدود دارند. ماذر - مامان - مام - ام و… برای گفتن آن لب حالت خاصی می گیرد! اوج احساس و عاطفه! اوج دوستی و محبت. شاید نیمی از انسانها مادر شوند اما بازهم مادر بودن و مادری کردن مفهومی مقدس است.

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر  یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! روز مادر یعنی بهانه  بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن  او که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....» 
 مامانم  روزت مبارک...  چقد دلم برات تنگ شده ...


  
  

 سلام

کی باورش می شه ما پنجشنبه هفته پیش که رفته بودیم بیرون برف دیدیم ؟؟!!

اون هفته همینجوری زدیم بیرون و از سمت کزج رفتیم جاده چالوس  سد کرج و رودخونه کرج رو دیدم ، خلاصه رفتیم و رفتیم  تا به گچسر رسیدیم  بعد از دیزین سر درآوردیم وای چه هوایی داشت کلی تپه نوردی کردم ، هوا یکمی سرد بود وقتی داشتیم بر میگشتیم تو جاده برف دیدیم ، آش رشته داغ خوردیم ومامانم اینا کلی سر سره بازی کردند ... کلی جاهای و شهرهای جدید و کوچولو دیدم عصر هم که داشتیم برمی گشتیم شمشک و اوشان فشم و آهار اینا رو دیدم . خلاصه از غرب تهران زدیم بیرون از شمال شرقیش سر درآوردیم. بابام میگه مسافرت باید اینجوری باشه کاملا بدون برنامه ریزی ! ... بابای منه دیگه .

خلاصه جاتون خالی خیلی خوش گذشت، عکس هاشو میزارم تو فیس بوک ببینید . 

راستی بابا رفته بود ماموریت بندرعباس،  برام یه عالمه لباسهای خوشگل خوشگل آورده  کلی هم دلش برام تنگ شده بود . (مامان حسودی نکنی ها )


88/3/13::: 1:25 ع
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10      >