رمضان مبارک.
پارسال ماه رمضون ، صبایی کم کم مفهوم روزه بودن رو داشت درک میکرد و از این واژه جدید به نفع خودشون به خوبی استفاده می نمودند !!!
وقتی براش غذا گرم میکردم دو سه قاشق که میخورد ، میگفت : دیگه نمیخوام !
من: چررراااااااااا ؟! صبا : آخه من روزه ام !!!
عاشق سفره افطار بود (بودیم و هستیم) و تا مدتها بعد از ماه رمضون میگفت مامان افطار شد سفره بیار صبحونه بخوریم :))
ما هم که از خوردن هیچوقت بدمان نمی آید منتظر جرقه ای بودیم تا کیفمان کوک شود و این ضیافت دونفره تا مدتها به راه بود .
تا ببینیم امسال چه پیش آید .