سلام
هفته پیش (مبعث پیامبر) رفته بودیم مشهد :) این اولیم مسافرت زندگی من بود (البته به جز اراک و اصفهان) خیلی خوش گذشت :
جونم براتون بگه اول از همه خدا رو شکر که هواپیمای ما سقوط نکرد ( البته ایرباس بود اما اینجا ایرانه ) بعدش هم تا دلتون بخواد آتیش سوزوندم و مامان بابام و بیچاره کردم به هیچ وجه حاضر نبودم بغل برم همش خودم میدوئیدم .... تو حرم خیلی بزرگ و خوشگل امام رضا حسابی ذوق زده شده بودم یکی دو بار هم میخواستم بپرم تو حوض که نگذاشتن امان از دست این آدم بزرگا ... تو سالن غذا خوری ها هم یه جا بند نمیشدم ، غذا هم نمی خوردم تازه کلی لباس هم خریدم و .... مامانم دوست داشت بریم یکی از این عکاسیهای دور حرمی یه عکس باحال از من یادگاری بگیرن اما امان از دست این بابای تنبلم همش میگفت کاری نداره خودت با فتوشاپ درست کن .. آ(آخه مامانم این کاره ست )
این روزا مامان سخت مشغول فتوشاپ کاریه یه عالمه هم عکسای خوشگل ازم درست کرده ... اگه فیس بوک باز شد (تکرار می کنم اینجا ایرانه) براتون میزاره خیلی خوبه که آدم یه مامان هنرمند داشته باشه ها !
راستی یه خبر دیگه امروز سالگرد عروسی مامانم ایناست مبارکه مبارکه دیروز رفتیم از بی بی کیک و شیرینی گرفتیم بعدش هم رفتیم خونه مامان بزرگ ، که چشمتون روز بد نبینه می خواستم از روی صندلی برم رو میز که افتادم خیلی ترسناک و دردناک بود تا یه ساعت گریه میکردم ... البته فکر نکنید بلد نبودم ها این کار هر روزمه اما دیروز فاصله صندلی از میز خیلی زیاد بود بیچاره مامان چار دست و پا خودشو به من رسوند قلبش هم فک کنم هنوز کف پاشه