سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که از دنیا اندوهناک است ، از قضاى خدا خشمناک است . و آن که از مصیبتى که بدو رسیده گله آرد ، از پروردگار خود شکوه دارد و آن که نزد توانگر رفت و به خاطر مالدارى وى از خود خوارى نشان داد دو ثلث دینش را به باد داد ، و آن که قرآن خواند و مرد و راه به دوزخ برد از کسانى بود که آیات خدا را به فسوس گرفت و افسانه شمرد ، و آن که دلش به دوستى دنیا شیفته است دل وى به سه چیز آن چسبیده است : اندوهى که از او دست بر ندارد ، و حرصى که او را وانگذارد ، و آرزویى که آن را به چنگ نیارد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
بابائی(0)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :27
بازدید دیروز :0
کل بازدید :57248
تعداد کل یاداشته ها : 61
103/9/1
1:27 ع

مرکز نگه داری کودکان معلول ذهنی - آسایشگاه فرخنده

 در این مرکز در حال حاضر 84 کودک زندگی می کند . شرایط زندگی این کودکان در عکس ها گویاست . آمار مرگ و میر در این کودکان بالا و در سال های اخیربی سابقه ست . هفته ی پیش یکی دیگر از این کودکان جان سپرد  .بوی بسیار زننده و متعفن ادرار به بازدید کننده ها مجال بیشتراز 4-5  دقیقه در خوابگاه این کودکان معصوم را نمی دهد . عمر متوسط دراین کودکان 10 تا 14 سال است .شاید نیاز این بچه ها به کمک های غیر نقدی شما خیلی زیادتر از حد تصورتون نباشه. نیازی نیست برای کمک به بهبود شرایط این بچه ها پول بدهید ، اگر درخونه تون پتو ، لحاف یا بالش  تمیز سایز کودک دارید ، اگه فرش یا گلیم یا زیر انداز تمیزی دارید از اهدای اون به این بچه ها دریغ نکنید . دادن لباس کودک و یا اسباب بازی به این بچه ها دنیای آنها را متحول می کند .اکثر این بچه ها یتیم و یا رها شده هستند . حالا که دنیا آنها را فراموش کرده شما آنان را فراموش نکنید . مطمئن باشید این بچه ها با احساس های پاک و کودکانه شان محبت شما را درک می کنند .

به آنها به خاطر این عمرهای خیلی کوتاه و پر رنجشان رحم کنید...
کمکشان کنید تا این چند سال کوتاه زندگیشان بیشتر از این در مشقت و رنج نباشند.اکثر این کودکان مبتلا به اوتیسم هستند . در دیگر کشورها، کودکان اوتیسمی مستقیما زیر نظر روانشناسان قرار می گیرند تا به آنها کمک شود تا زندگی راحت تری داشته باشند .اما در ایران ، این کودکان که خود مستعد مرگ هستند به تخت بسته می شوند وساعت ها به همان حال رها می شوند .

بهتر است که کمک های خود را مستقیما به خود مرکز ببرید .
آدرس مرکز:

تهران - میدان آزادی - خ محمد علی جناح - خ شهید صالحی - خ شهید ناصر ولدخانی - پلاک 66 - مرکز نگهداری کودکان معلول فرخنده
 (برای دیدن عکس های این کودکان معصوم اینجا را کلیلک کنید)

http://groups.yahoo.com/group/AndisheyeNik/attachments/folder/2010255741/item/list

 


88/12/8::: 11:48 ص
نظر()
  
  

من یه چند وقتیه که خیلی دارم زبون باز میکنم و سخت در حال جمله سازی هستم

لغات و جملات قصار صبایی :

 لُله = گله  ،  اُب = خوب  ،  باژه= باشه ،     لَلَ = شکلات و انواع و اقسام هله هوله ،  ماژین = ماشین ،   اَ آ ک = اراک  ، آیه = آره  ، مابُژُِگ=مامان بزرگ ، بابُژُِگ= بابا بزرگ ، آله=خاله ،  نی نی = هر بچه ی زیر 10 سال ،  بی ژی ژی = شلوار  ، اَ یِ = اَخه ، دَ می می = دمپایی ،   آش= شال ، لا= کلا ،  آمیو = آب میوه  ، ایش = شیر ، بی ژی = پیشی ، اَزا = غذا ، ماش = ماست ، توژایی = کجائی ،  گمه = گرمه ، تسید =ترسید ، اَ ئی یی = امیر حسین ، تاشُ = قاشق  ، داک = لاک ، پُتِغا = پرتغال ، ناین ژی = نارنجی ، اَسبز = سبز ،  میام = می خوام ‍، بایین = پائین ،  بابِ = ماله بابا اِ ، مامه = ماله مامانه ، مامنه= ماله منه 

 اَنا = انار و انگور (صبا عاشق این دوتا میوه هست یعنی دیوونشونه حیف که بچم هی سرما می خورد و نمیتونست زیاد از اون بخوره)  

 
 لَلَ میام = شکلات می خوام  (این جمل رو کاملا ملتمسانه بیان مکنه)

بابا  ماژین کار  = بابا با ماشین رفت سر کار ،

 میا نستن (محیا و نسترن) نیست ،  عمو  ماژین اَفت =  عمو با ماشین رفت 

  بابا انا ب باژه ؟  اُب ؟  = بابا انار بخره باشه ؟ خوب ؟  ( و اینقد این خوب سوالی رو تکرار میکنه تا بگی خوب)

( تقریبا هر چیز هله و هوله یا انار یا چیزی که نباید بخوره رو  بخواد این جمله رو میگه  به عنوان مثال :  صبا : اَنا  اَنا  مامان : بابا فردا انار بخره باشه ؟ صبا : باژه  حالا دیگه صبا عسلی و سرش رو هم کج میکنه  و تو چشای مامان نگا میکنه  و این جمله رو  خوش در جواب خودش میگه  الهی مامان فدای اون ریختت بشه  )

بابا اُنه  مامان اینه من ایناش ( بابا اونه مامان اینه من اینها ، جوجوی مامان اشاره به دور و نزدیک رو خیلی خوب بلده )

عمه داک باژه ؟‏ اُب ؟  = عمه لاک بزنه باشه ؟ خوب ؟

این هم شمارش  یک تا ده :  یه  دو  سه  چا  پنژ  ایش  اَفت  اَش  نه  ده    

از یک تا ده اگه خودم تهنایی بشمارم  نصفه  نیمه میمارم  اما اگه باهام بشمرید همشو بلدم به ترتیب  صدای حیون ها رو هم بلدم در بیارم 


88/12/3::: 11:52 ص
نظر()
  
  

اینقد این عمه خانم گیر داد که مامانم مجبور شد یه پست برام بنویسه ! خدا عمرش بده  ولی عمه جون ایشالا خدا یه بچه نازنازی عین من بهت بده اونوقت بهت میگم

مامانم روز اول بهمن منو از شیر گرفت ! اینقد من با جنبه با این موضوع برخورد کردم که مامانم هنوز تو شوک این کار من مونده !

راستشو بخواید خودمم باورم نمیشد اینقد متمدنانه رفتار کنم ! خلاصه ما هم رسما به جمع شیر پاستوریزه خوران پیوستیم

خوابم هم خیلی بهتر شده و شبا فقط یه بار برای آب خوردن بیدار میشم و تا صبح ساعت 9 صبح لالا می کنم

البته تو این مدت یه سه چهار شبی نمیدونم چم شده بود که ساعتی یه بار گریه کنان پا می شدم  و بعدش هم به زور عرق نعنا بم میدادن و خوابم می برد ....

یه هفته در میون هم صبحا با دنده چپ از خواب بیدار می شم و هر چی این بابای بیچاره می خواد لباسامو عوض کنه اینقد جیغ و داد را میندازم که نگو بابم هم با تاخیر میره سر کار  خلاصه این بابا و مامان بیچاره از دست من عاصی شدن  ولی سیاست من سیاست چرچیله ! وقتی یکی میاد خونمون یا می ریم مهمونی تا یه نیم الی یه ساعتی اینقد آرومم که همه میگن وای چه دختر خوب و آرومی ... فقط خاله فرشته منو شناخت و بس ....